دخترک برگشت، چه بزرگ شده بود.
پرسیدم: پس کبریت هایت کو؟
پوزخندی زد. گونه اش آتش بود ... سرخ ، زرد
گفتم: می خواهم امشب با کبریت های تو، این سرزمین را به آتش بکشم !
دخترک نگاهی انداخت، تنم لرزید ?.
گفت: کبریت هایم را نخریدند؛ سالهاست تن می فروشم
سلام دوست عزیز
من قبلا این مطلب را خونده بودم و ازش خیلی خوشم میاد
برای اینکه با اینکه خیلی تلخه اما یه جورایی واقعیت را نشون میده
دختر کبریت فروش!؟؟؟!
تصـاویری که نشـان میدهد انسـانیت هنـوز وجـود دارد
تغییر مفاد برخی دروس به شیوه احمدی نژاد
21773 بازدید
16 بازدید امروز
44 بازدید دیروز
73 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian